مغز
و عملکرد آن تاثير بگذارد را مورد بررسي قرار دادند.
بر اساس يافتههاي اين پژوهشگران، شواهدي وجود دارد که فرهنگهاي هوادار اصول اجتماعي در شرق آسيا، در مقابله با فرهنگهاي فردگرايانه «غربي»، هم بر مغز و هم بر رفتار اثر ميگذارند.
اهالي شرق آسيا تمايل دارند اطلاعات را در يک شيوه فراگير پردازش کنند، در حالي که «غربيها» تمايل دارند تا بر موردهاي فردي تمرکز كنند. بنابراين تفاوتهايي ميان اهالي شرق آسيا و غربيها در زمينه توجه، طبقهبندي و استدلال وجود دارد. براي نمونه، در يک مطالعه، پس از مشاهده عکسهايي از ماهيهاي در حال شنا، احتمال بيشتري وجود داشت که داوطلبان ژاپني در مقايسه با داوطلبان آمريکايي، جزييات متني را به خاطر آورند.
آزمايشهايي که حرکتهاي چشمان شرکتکنندگان را پيگيري ميکرد، نشان داد: غربيها زمان بيشتري را به نگاه کردن به اجسام مرکزي اختصاص ميدهند، در حالي که داوطلبان چيني بيشتر به پس زمينه مينگرند. به علاوه، فرهنگ ممکن است در شيوهاي که اطلاعات چهرهاي را پردازش ميکنيم، نقش داشته باشد.
پژوهشهاي بيشتر نشان داد: وقتي به چهرهها نگاه ميکنيم، اهالي شرق آسيا بر روي منطقه مرکزي چهرهها تمرکز ميکنند، در حالي که «غربيها» گستردهتر، نگاه و هم بر روي چشمها و هم بر دهان تمرکز ميکنند.
به گفته اين محققان، همچنين بررسي تغييرات در فرايندهاي شناختي، اطلاعاتي در مورد فرايندهاي سالمندي و نيز تغييرات مرتبط با فرهنگ که ممکن است رخ دهد، را به دست ميدهد.
هنگامي که سخن از يادآوري آزاد، حافظه کاري، و سرعت پردازش به ميان ميآيد، سالمندي تاثير بيشتري در مقايسه با فرهنگ دارد و کاستي اين عملکردها، نتيجه سالمندي و نه تجربههاي فرهنگي است. «پارک» و «هوانگ» ميگويند: با سالمندي، هر دو فرهنگ به سوي ارايه متوازنتري از خود و ديگران حرکت ميکنند و اين امر به آن جا منتهي ميشود که «غربيها» کمتر خودگرا شده و احتمالا اهالي شرق آسيا بيشتر خودگرا شوند